intimate friend

ترس از زلزله ترس از سیل و حالا ترس ازکرونا تمام شهر رو فرا گرفته 

می توانم ترس را در چهره ی همکارانم (البته به جزمدیرم) ببینم . ولی خدا رو شکر من ترس و واهمه ای از این بیماری ندارم همینطور که اززلزله نداشتم و  سعی می کنم بهداشت خودم را در حد متعادل رعایت نمایم. اتفاقی نخواهدافتاد تنها نگرانی ام از مراسم فردا شب است 

 

intimate friend...

حالا که دارم بیشتر فکر می کنم میفهمم حتی تمام آن اضطرابها هم برایم قشنگ بود.. 

خدا را هزاران بار شاکرم که مراسم پنج شنبه شب هم به خوبی و خوشی به پایان رسید

ممنونم خدا جون

 

intimate friend...

امروز صبح که در مسیر رفتن به سرکار بودم حس کردم کل شهر را هاله ای از ترس و و حشت که حتیمرگ گرفته است .. و مرا بیشتر یاد صحنه هایی از کتاب کشور آخرین ها و کتاب کوری انداخت هیچ وقت حتی یک درصد هم تصور ن intimate friend...ادامه مطلب

کاش می شد این برفی که الان داره می باره همه سیاهیا رو باخودش ببره

کاش سیاهیای دل منم با خودش ببره ... 

 

دلم برای دخترک پر انرژی بازیگوش وجودم تنگ شده کجا رفتی تو؟ 

 

intimate friend...

کم کم به آغاز فصل جدیدی از زندگی ام نزدیک می شوم 

به اینکه بزرگ ترین تصمیم زندگی ام را بگیرم و باقی عمرم رابا کسی دیگر سپری کنم 

با کسی که قرارداست تکیه گاه من هم صحبت من هم راز من و هم دل من باشد 

###

intimate friend...

رد شدی از منو نفهیمدی 

پشت شعرم چقدر فریادم

چادرت رو کشیدی رو دنیام 

من به روز سیاه افتادم 

 

بی تو دنیا یه کشتی تو موجاست

ساکتم، ابری ام، من اندوهم ..

دستتو سمت من نیوردی

منکه فرزندِ حضرت نوحم!

 

بندر غرقِ خونِ چشمامو 

ضربه ی ساز و سنج می فهمه 

حس ناکامی منو هر شب

مرد بی صیدِ لنج می فهمه ...

 

 

 

 

 

 

intimate friend...

چای می نوشم و از یاد تو لبریزم باز

کاش طعم لب تو برلب فنجانم بود

بوسه هایت که در اندوه غروب پاییز

مثل سیبی که همیشه سر قلیانم بود

منکه بی تاب ترین دختر دنیا بودم  

که نگاه تو فقط باعث درمانم بود

که نفهمیدی و این بغض تمام من شد

خاطراتت سبب چهره ی خندانم بود

من به شوق تو نوشتم همه شعر م را 

جمله ی آخر تو : "شعر نمی خوانم" بود...

09/08

###

چشم وا کردی و جز غصه ندیدی چیزی

که درون دل خود اشک فقط می ریزی

بداهه..

 

intimate friend...

کاش هیچ چیزی به اسم ناامیدی وجود نداشت 

انسان واقعا با امید زنده است ...

intimate friend...

گاهی وقتا آدم دلش می خواد زمان هر چی زودتر بگذره تا بتونه با مشکلی که براش پیش اومده کنار بیاد .. بپذیره .. و جای زخمش توو دلش خوب بشه ....

همیشه آدم اون چیزی که دلش میخوادو نمیتونه داشته باشه . 

 

intimate friend...

حس می کنم درونم زخم شده است 

زخمی  بزرگ ....غیر قابل تسکین ...

جار زدن غم ها و غصه ها در فضای مجازی کار جالبی نیست اما خوبیه بلاگفا این است که دیگر کسی نیست که آن را بخواند تو هستی و صفحه ی سفیدی که شاید با تایپ کردن این کلمات کمی از بار غمی که روی شانه هایت سنگینی می کند رهایی یابی ....

intimate friend...